پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

حل محال

پنجشنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۲:۲۷ ب.ظ

به نام خدا

سوار تاکسی که شدم، بعد از چند هفته سفر و خستگی و اعصاب غیرمتعادل، یه دفعه خیلی، به طرز عجیب و غیرقابل باوری خیلی، دلم خواست راننده همونطور که فرمون رو دو دستی چسبیده و روبروش رو نگاه می کنه، بی اینکه برگرده و یا حتی توی آینه پشت سرشو نگاه کنه، با یه ته لهجه لاتی، نه از این نولاتای ادا درار فیک، که از اون استخون خورد کرده های کهنش، که انگار میدونه داره از چی حرف میزنه و اقل کمش صدبار ته این قصه و همه قصه های عالم رو دیده و چرخیده و جون به در برده، بهم بگه:

درست میشه. فکرشو نکن. همه چی درست میشه.

 باور کن اگه میگفت، اگه فقط همین یه جمله رو میگفت، قبول می کردم ازش. بی بروبرگرد و سوال و اما قبول می کردم ازش. همونجا همون لحظه م پیاده می شدم و می دویدم. می دویدم برعکس همه عالم. برعکس همه راهای آدما. می دویدم شده حتی شده سمت محال. 

۰۱/۱۱/۲۷
پشت کوهها

نظرات  (۶)

همه چی درست میشه :-)


:-) 
۲۷ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۴۴ یک دانه شن

گاهی وقتا بعضی چیزا درست نمیشه و ما یه جایی یه نقطه ای دست از دویدن بر میداریم و می فهمیم باید باهاش کنار بیایم و تحملش کنیم.خدا کنه این چیزایی که می خواید درست شه از این دسته نباشه.


برا دویدن، یا فرقی نداره، دست برداشتن از دویدن، بعضی آدما دلیل میخوان. وگرنه تا ابد تماشاچی راهای قدیمی رفته شون می‌مونن. 

حاجی فقط سمت افق ندو که محو می شی :/


برعکس افق میدوم:/
۲۹ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۲۴ أنارستان ...

ظاهرا اینطوریه که این محال هان که در نهایت حل میشن.

وگرنه که غیر محال حل شدنیه🙂


یا صاحب دیگ! 
۱۲ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۴۸ مردی بنام شقایق ...

سلام

شایدم درست نمیشه 


سلام، اینم حرفیه. 

خیلی وقته ننوشتید...حالتون خوبه؟


خدارو همیشه شکر. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">