پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

امید

دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۱۰ ق.ظ

به نام خدا

یه جوری زمان گذشته که یک سال اینجا هیچی ننوشتم. هیچی. و اصن حس نکردم که یکسال هیچی ننوشتم. انگار خیالم راحت بوده توی دنیای موازی اینجا همه چی داشته مثه همیشه پیش می رفته برا خودش. بی کم و کاست. اما. من یهو محو شدم. قلمم گم شد. سرم گرم. عمرم زیاد. دلم خوش و ناخوش. همه ی اینا شد و اون راننده تاکسی هیچوقت نگفت همه چی درست میشه. هیچوقت. فرمونش رو سفت گرفت و پشت سرش رو هم نگاه نکرد. 

۰۳/۰۲/۱۰
پشت کوهها

نظرات  (۱)

۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۱۸ پلڪــــ شیشـہ اے

گفتم لابد شهید شدید. 


نه دیگه، انقدام الکی نیس! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">